من هیچ وقت گریه نمیکنم چون اگه اشک میریختم آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست میخورد ایران زمین میخورد ...اما تو مشروطه دو بار اون هم تو یه شب اشک ریختم ...
حدود 9 ماه بود تحت فشار بودیم ..بدون غذا .. بدون لباس.. از قرار گاه اومدم بیرون ...چشمم به یک زن افتاد با یه بچه تو بغلش .. دیدم که بچه از بغل مادرش اومد پایین و چهار دست و پا رفت به طرف بوته علف ...علف رو از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشه ها رو خوردن ... با خودم گفتم الان مادر اون بچه به من فحش میده و میگه لعنت به ستارخان که مارو به این روز انداخته...
اما...
مادر کودک اومد طرفش و بچش رو بغل کرد و گفت :
عیبی نداره فرزندم ...خاک می خوریم اما خاک نمی دهیم ...
MAN O ARTIM
نظرات شما عزیزان:
اگه عاشق نیستی پس تلاش نکن که طعمش رو بچشی.
چون تلخترین شیرینی روزگاره
پاسخ:باش موفق باشی کلا ازت خوشم اومده موفق باشی
اگــــــر چه از تـــو دور هسـتــم
امـــا تــو را در قـلب خـــود حــس میـکــنـم ...
حــتی نزدیکــتر از آنــ دو عـــاشقی کــه در آغــوش هــم هستند ...
تُــــــ♥ـــــــو فَقط قُول بِده
صِدآےخَنده هآیَت رآ بِــﮧ ڪَسے نَفروشے❤
تو حک شده ی قلب من است