هر وقت دل کسی رو شکستی 1 میخ بزن تو دیوار هر وقت که دلشو به دست اوردی اون میخ رو از دیوار در بیار ولی جای اون میخ همیشه رو دیوار میمونه!!!
می گویند : شاد بنویس...!!
نوشته هایت درد دارند...!!
و من یاد مردی می افتم ، که با ویالونش...!!
گوشه ی خیابان شاد میزد...!!
اما با چشمهای خیس...!
بخدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
چ کنم؟
MANO O ARTIM
<iframe src="http://www.aparat.com/video/video/embed/videohash/DTcCA/vt/frame" allowFullScreen="true" webkitallowfullscreen="true" mozallowfullscreen="true" height="360" width="640" ></iframe>µÑ
MANO O ARTIMشلوار سبز میپوشی؟بپوش
ولی خدایی دیگه کفش زرد و با شلوار قرمز و پیراهن سبز نپوش!
اسمارتیز که نیستی!!!!
MANO O ARTIM
دوستان عزیز شما میتوانید در قسمت موضوعات عکسهای بیشتری تماشا کنید...
MANO O ARTIMبه نظر شما خوشبختی چیست؟؟؟ در حد یک کلمه...
MANO O ARTIM درغریبانه ترین لحظه ی تنهاییی خویش
چشمهایم را تقدیم میکنم
تا هیچگاه به پاکی دوستیمان شک نکنی
MANO O ARTIM
|
||
|
اتل متل توتوله
ایران خانم چجوره؟
هم غم داره هم غصه
نفت شو خوردن درسته
گازشو بردن هندستون
آشغال چینی بستون!
همه چی شده واردات، گور پدر صادرات
هاچین و واچین تولیدو برچین
MANO O ARTIM
MANO O ARTIM
این فقط برای كسایی جواب میده كه شماره مزاحمشون ایرانسلی باشه از خودشون فرق نمیكنه همراه اول یا ایرانسل فقط شماره مزاحم ایرانسل و بس ...
این بر روی همه گوشی ها جواب میده
روش حالگیری :
وقتی مزاحم بهتون زنگ زد اون دكمه ی سبز روی كیبورد گوشیتون كه عكس یه تلفن هست رو موقعی كه گوشی رو برداشتید تا اونجایی كه میتونید بزنید :
این كار باعث میشه نتونه تلفنشو قطع كنه (و مخابرات هم یه حالی میبره )
تست شده برای مزاحم تلفن ایرانسلی
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد:
عالی بود پدر! پدر پرسید آیا به زندگی آنها توجه کردی؟پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا. ما در حیاطمان یک فواره داریم و آنها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد.
ما در حیاطمان فانوس های تزیینی داریم و آنها ستارگان را دارند.
حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آنها بی انتهاست! با شنیدن حرفهای پسر، زبان مرد بند آمده بود. بعد پسر بچه اضافه کرد : متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم.
تازه فهمیدم عاشقیم بد چیزیه
وقتی نمیتونم واسه دیدنش کاری کنم خدایااااااااااااااااا
تو بگو چیکار کنم ...امشب دلم بدجوری پره کاشکی الان پیشش بودم
تا اشکاما میدید که بدونه...........
حکایت قشنگیه...
وقتی داغونی فقط ی نفرمیتونه ارومت کنه
که اونم همونیه که داغونت کرده!!!
MANO O ARTIMمکالمه من با فک و فامیلامون پشت تلفن
فک و فامیلمون: سلام خوبی؟
من: مرسی شما خوبی؟
+ مرسی منم خوبم،تو چطوری؟
-هی منم بدم نیستم،ی نفسی میره میاد،دیگه چه خبر؟
+ منم خوبم،تو خوبی؟
- آره منم خوبم،راستی خانواده خوبن؟
+ فدای تو،سلام می رسونن،مامان بابا خوبن؟
-آره اوناهم خوبن درگیر کار و بارن،اصله حالت چطوره؟
+هی بدک نیستم،تو چی کارا می کنی؟
...- منم خوبم،دیگه می گذرونیم،چه خبرا از خودت؟
+مرسی،تو چیکارا می کنی؟
-منم خوبم فدای تو،کاری نداری؟
+نه قربونت برم خیلی خوشحال شدم
-منم همینطور،خدافظ
+منم خوبم خداحافظ
یاد اون روزهایی بخیر که بهت میزنگیدم اما تو سر کلاس بودی
یاداون روزهایی بخیر که باهم دعوا میکردیم اخرش پشیمون میشدیم
یاد اون روزهایی بخیر که من قلیون میکشیدمو تو بدت میومد قهر میکردی
یاد اون روزهایی بخیر که یک روز کامل کنار هم بودیم
یاد اون روزهایی بخیر که باهم حدود 1ساعت میحرفیدیم
یاد اون روزهایی بخیر که تا ساعت 2نصف شب اس میدادیم
یاد اون روزهای بخیر که.............
MANO O ARTIM
دیدید تو بازی فوتبال وقتی کسی زمین میخوره
داور سریع میدوه و میگه میتونی ادامه بدی؟
کاش زندگی مثل بازیه فوتبال بود!تا زمین میخوردیم
یکی میومد میگفت میتونی ادامه بدی...........
تو ولی سرد شدی
آنقدر سرد که به ناچار گرمایم را به تو بخشیدم
و تو به من تهمت سرد شدن زدی …
زمستان است... و من شنیده ام که روزها کوتاه تر می شود؛ ولی نمیدانم چرا دارند این روزها هی بلند تر میشوند ؛.. بی تو عشقم M-A!!!
|
||
|
روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو نوشته بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.
عصر آنروز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدمهای او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید، که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است، ولی روی تابلوی او نوشته شده بود: امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم.
MANO O ARTIM
اخی کارگردان عجب تدوین گری داشتی....
MANO O ARTIMسکوت میکنم....
ن اینکه دردی نیست.گلویی نمانده برای فریاد...!
من اگر میخندم تنها به اجبار عکاس است و گرنه بی تو
من کجا...خنده کجا...؟؟؟
دختری ب کوروش کبیر گفت...من عاشقت هستم
کوروش گفت...لیاقت شما برادرم است که از من زیباتر است
و پشت سرت ایستاده است...دخترک برگشت و دید کسی نیست
کوروش گفت...اگر عاشق بودی پشت سرت را نگاه نمیکردی!!!
MANO O ARTIM